مبغوضيت طلاق در اسلام

نويسنده:مريم رضايى



چكيده:

پديده طلاق، پديده چند عاملى است و هرگز يك عامل به تنهايى نمى‏تواند موجبات پيدايش آن را فراهم كند. اكثر اوقات بزرگترين مشكلات، از جزئى‏ترين مسائل ايجاد مى‏شود. همين جزئيات و جرقه‏هاى كوچك آتشهاى بزرگى را ايجاد مى‏كند كه باعث ويران شدن خانواده مى‏شود. آمار رو به افزايش طلاق در هيچ عصرى، چنين نگران‏كننده نبوده است. با اين كه مى‏دانيم مسأله طلاق يك امر ضرورى است، ولى بايد به حداقل ممكن تقليل يابد؛ چرا كه در روايات اسلامى طلاق، شديدا مذمت شده و به عنوان مبغوضترين حلالها از آن ياد شده است.
با توجه به اهميت موضوع سعى داريم با استناد به آيات و روايات، مبغوضيت طلاق و موارد كاهش و افزايش آن را طرح كنيم. در همين راستا به علل و عوامل مهم طلاق از قبيل؛ ضعف ايمان، ناراحتى‏هاى روحى و روانى، فساد اخلاقى، ناتوانى جنسى، بى‏كارى، دوستان ناباب، دخالتهاى بى مورد ديگران، ازدواجهاى اجبارى و... اشاره شده است.
در پايان نيز مطالبى درباره پيامدهاى مختلف طلاق و راهكارهاى مقابله با شيوع طلاق، همانند جلوگيرى از ازدواج در سنين كم، مدت زمان مناسب براى شناخت يكديگر و... آورده شده است.

مقدمه

امروزه شاهديم كه خانواده‏ها دچار نابسامانيها و درگيريها بوده و در رابطه با خود و فرزندانشان مسائل و دشواريهايى دارند. از قبيل اين كه:
روابطشان سست و متزلزل است؛ از صفا و صميميت و در نتيجه از آرامش و سكون خبرى نيست؛ زن و شوهر ظاهرا در كنار يكديگرند، ولى وضعيت زندگى، آنان را چون دو بيگانه، در كنار هم قرار داده است. آمار طلاق سرسام آور شده است و زن و مرد با اندك بهانه‏اى رشته حيات خانوادگى را از هم مى‏گسلند. فرزندان مهر و عطوفت لازم را از خانواده‏ها به دست نياورده و در نتيجه اكثرشان زود رنج و زودشكن و بى‏عاطفه‏اند. به علت عدم تربيت صحيح، بزهكارى كودكان رو به افزايش است.
اينها از جمله نابسامانيهايى است كه دامنگير نهاد مقدس خانواده گرديده است. از اين رو انسانهاى آگاه و دلسوز به جامعه انسانى، هر كدام به نوبه خود و به اندازه توان خويش اقدام به رفع اين نابسامانيها و خطراتى كه باعث اضمحلال خانواده است، نموده‏اند و با نوشتن كتابها و مقاله‏ها در صدد اصلاح اين نهاد مقدس برآمده‏اند.
اين نوشتار ناچيز اقدامى است در همين راستا تا شايد قدمى در اين زمينه برداشته شود و اصلاحى هر چند ناچيز انجام گيرد.

گفتار اول: كليات

مفهوم طلاق

طلاق در لغت: واژه طلاق در لغت به معنى بيزارى و جدايى كامل است.(1) و در لغت عرب، واژه تطليق بيشتر براى گسست پيوند زناشويى به كار مى‏رود.(2)
طلاق در اصطلاح اين چنين تعريف شده است كه:
«و شرعا ازالة قيد النكاح بصيغة طالق و شبهها.»(3)
طلاق عبارت از زايل كردن قيد ازدواج با لفظ مخصوص «انت طالق» و شبيه آن، مى‏باشد.
در اصطلاح حقوقى طلاق عبارت است از: جدا شدن زن از مرد، به سبب انحلال نكاح دائم، با شرايط و تشريفاتى خاص از جانب مرد يا نماينده قانونى او، كه با حكم دادگاه انجام مى‏شود.
در اصطلاح حقوقى، طلاق اين گونه تفسير شده است:
«طلاق ايقاعى است كه به موجب آن، مرد به اذن يا حكم دادگاه زنى را كه به طور دائم در قيد زناشويى اوست، رها مى‏سازد.»(4)
در شريعت نيز، گسست پيوند زناشويى به فسخ يا طلاق صورت مى‏گيرد.(5)

انواع طلاق

در يك نگاه طلاق را به چهار نوع مى‏توان تقسيم نمود:
1ـ طلاق رجعى، كه طى آن، مرد بعد از طلاق و قبل از سرآمدن مدت «عده»، مى‏تواند بدون عقد، به زن خود رجوع كند.
2ـ طلاق بائن، كه طى آن، مرد بعد از جدايى، حق رجوع به زن خود را بدون عقد مجدد ندارد.
3ـ طلاق خلع، كه در آن زن نسبت به شوهرش كراهت دارد و با بخشيدن داراييهايش از شوهر مى‏خواهد تا او را طلاق دهد.
4ـ طلاق مبارات، نيز هنگامى صورت مى‏گيرد كه زن و شوهر متقابلاً از يكديگر بيزار شده‏اند و بر خلاف طلاق خلع كه در آن زن براى تحقق طلاق مى‏تواند همه دارايى‏اش را ببخشد، فقط مى‏تواند از مهريه خود و يا به مقدار آن صرف‏نظر كند. به عبارت ديگر، در اين نوع طلاق، بر مرد، دريافت بيش از مقدار مهر جايز نيست.(6)

مبغوضيت طلاق در اسلام

در اسلام، پيوند زناشويى پيوند مقدسى است كه براى آرامش روح و جسم بشر، لازم و ضرورى است. قرآن كريم در آيات بسيارى به ازدواج فرمان داده و پيامبر اسلام نيز بسيار بر آن تأكيد كرده و مسلمانان را از اين كه به خاطر ترس از فقر و ندارى، تن به ازدواج ندهند، بر حذر مى‏دارند.(7)
همانگونه كه در اسلام، ازدواج امرى مقدس و پسنديده مى‏باشد و براى ثبات آن تأكيد فراوان شده است، طلاق امرى ناپسند و نامقدس است كه براى جلوگيرى از آن از هر وسيله ممكن استفاده شده و از آن در كلمات شارع مقدس، به عنوان مبغوضترين حلالها و امرى كه خشم خدا را به دنبال دارد، تعبير شده است.
امام صادق عليه‏السلام فرمودند:
«ما من شى‏ء مما احلّه الله عزّوجل ابغض اليه من الطلاق...»(8)
هيچ چيز از آنچه خداوند متعال آن را حلال قرار داده‏است، نزد او منفورتر و ناپسندتر از طلاق نيست.
در سخنى ديگر فرموده است:
در اسلام، هيچ چيز نزد خداوند، مبغوضتر و نكوهيده‏تر از خانه‏اى نيست كه با جدايى و طلاق خراب شود. خداوند از كسانى كه به طلاق روى مى‏آورند، بى‏زار است و هنگامى كه طلاق رخ مى‏دهد، عرش خداوند به لرزه در مى‏آيد.(9)
اسلام به عنوان يك دين همه بعدى و مترقى، طلاق را جايز شمرده است؛ اما آن را مبغوضترين حلال مى‏شمرد. در اينجا يك سؤال مهم پيش مى‏آيد و آن اين كه اگر طلاق تا اين اندازه مبغوض است، كه خداوند مرد طلاق‏دهنده را دوست ندارد، پس چرا اسلام آن را تحريم نكرده است. به عبارت ديگر، آيا بهتر نبود كه اسلام براى طلاق شرايطى قرار مى‏داد و تنها در صورت وجود آن شرايط، به مرد اجازه طلاق مى‏داد؟ و چون طلاق مشروط بود، قهرا جنبه قضايى پيدا مى‏كرد.
اساسا معنى اين جمله كه: «مبغوضترين حلالها نزد خدا طلاق است.» چيست؟
اگر طلاق حلال است، نبايد مبغوض باشد، و اگر مبغوض است، نبايد حلال باشد. مبغوض بودن با حلال بودن ناسازگار است! اسلام از طرفى مرد طلاق دهنده را زير نگاههاى خشم آلود قرار مى‏دهد و از او بيزارى دارد، از طرف ديگر وقتى كه مرد مى‏خواهد زن را طلاق دهد، هيچ مانع قانونى در برابر او قرار نمى‏دهد، چرا؟
اين پرسش بسيار بجاست و همه رازها در همين نكته نهفته است. راز اصلى مطلب اين است كه زوجيت و زندگى زناشويى، يك علقه طبيعى است نه قراردادى، و قوانين خاصى در طبيعت براى او وضع شده است. پيمان ازدواج، بر خلاف ديگر عقدهاى اجتماعى، بر اساس يك خواهش طبيعى از طرفين بايد تنظيم شود.(10)
پيمانى كه اساسش بر محبت و يگانگى است نه بر همكارى و رفاقت، قابل اجبار و الزام نيست. با زور و اجبار قانونى، مى‏توان دو نفر را ملزم ساخت كه با يك‏ديگر همكارى كنند و پيمان همكارى خود را بر اساس عدالت محترم شمرده، ساليان دراز به همكارى خود ادامه دهند؛ اما ممكن نيست، با زور و اجبار قانونى، دو نفر را وادار كرد كه يك‏ديگر را دوست داشته باشند.
مكانيزم طبيعى ازدواج، كه اسلام قوانين خود را بر اساس آن وضع كرده است، اين است كه زن در منظومه خانوادگى محبوب و محترم باشد. بنابراين اگر به عللى زن از اين مقام خود سقوط كرد و شعله محبت مرد، نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بى‏علاقه شد، پايه و ركن اساسى خانوادگى خراب شده است؛ يعنى، يك اجتماع طبيعى، به حكم طبيعت از هم پاشيده است. اسلام به چنين وضعى با نظر تأسف مى‏نگرد؛ ولى پس از آن كه مى‏بيند اساس طبيعى اين ازدواج متلاشى شده است، نمى‏تواند از لحاظ قانونى، آن را يك امر باقى و زنده فرض كند.
با اين حال، اسلام كوششها و تدابير خاصى به كار مى‏برد كه زندگى خانوادگى از لحاظ طبيعى باقى بماند؛ يعنى، زن در مقام محبوبيت و مرد در مقام طلب و علاقه باقى بماند. توصيه‏هاى اسلام مبنى بر اين كه زن حتما بايد خود را براى شوهر بيارايد و رغبتهاى او را اشباع كند و از آن طرف مرد به زن خود محبت و مهربانى كند، به او اظهار عشق و علاقه نمايد، همه و همه براى اين است كه اجتماعات خانوادگى از خطرات از هم پاشيدگى مصون و محفوظ بماند.(11)
با اين حال، گروهى از جامعه شناسان و حقوقدانان مى‏گويند: درست است كه طلاق آثار نامطلوبى بر فرزندان و زن و شوهر دارد، اما خانواده‏اى كه صحنه زد و خورد و اختلاف دائمى بين زن و شوهر است، براى آن خانواده جهنمى بيش نيست و براى كودكان ايشان هم، محيط نامناسبى است. بنابراين اگر زن و مرد به اين نتيجه رسيدند كه نمى‏توانند با هم زندگى كنند و زندگى زناشويى آرامى را ادامه دهند، بايد از هم جدا شوند. اين طرز فكر امروزه در بيشتر كشورهاى جهان پذيرفته شده است.(12)

مواردى كه مبغوضيت طلاق را افزايش مى‏دهد

طلاق امرى منفور و مبغوض در نزد خداست؛ ولى مواردى وجود دارد كه اگر در آن، طلاق صورت گيرد، مواجه با مبغوضيت و نفرت بيشتر خواهد شد. در ذيل نمونه‏هايى را بيان مى‏كنيم:
الف) طلاق زنى كه گناهى را مرتكب نشده است.
ب) طلاق به خاطر اين كه همسر ديگرى انتخاب كند و هوس خود را اقناع نمايد؛ به عبارت ديگر به خاطر تنوع‏طلبى و هوس‏بازى از همسرش جدا شود.
ج) طلاق همسر به خاطر ازدواج با فردى زيباتر.
د) طلاق زنى كه در همه حال با شوهرش سازش داشته و با فقر و بدبختى او ساخته و شكوه‏اى نكرده است.
ه) طلاق زنى كه از شوهر خود فرزندى دارد و پس از طلاق، فرزند بى‏سرپرست مى‏شود.
و) طلاق زنى كه در حال بيمارى است و ممكن است بر اثر آن حالش وخيمتر شود.

مواردى كه مبغوضيت طلاق را كاهش مى‏دهد

شكى نيست كه در مواردى امر طلاق را مى‏توان آسانتر پذيرفت. مانند: طلاقى كه به خاطر بيماريهاى جسمى سرايت كننده، بيمارى روانى، كمبود جنسى، بد اخلاقى، بد دهنى، بى توجهى به جنبه‏هاى عفت و پاكدامنى، معاشرتهاى ناروا، عقيم بودن، شرارتها، اعتيادها، بى‏توجهى به زمينه‏هاى مذهبى و عقيدتى و... صورت مى‏گيرد.
بى‏ترديد چنين مراقبتهايى بايد قبل از ازدواج مورد نظر باشد تا زمينه براى ناسازگاريهاى بعدى فراهم نگردد.

طلاق در ايران

زندگى اجتماعى امروزى بيش از پيش موجبات جدايى و تفرقه و از هم گسستن پيوندهاى خانوادگى را فراهم آورده است. شهرنشينى و مهمتر از آن پديده پايتخت نشينى، خود مشكلات خاص جوامع پيشرفته را در پى دارد. هر چه مشكلات خانوادگى، اجتماعى، فرهنگى در شهرها افزايش يابد، خواه ناخواه مسائل زنان هم دچار اوج و فرودهايى خواهد شد. افزايش طلاق در جوامع شهرى معمولاً با تحصيلات بيشتر زنان و آشنايى آنان با مراكز قانونى همراه است. حتى گاه اين آشنايى به شكايت از مرد و دستگيرى آنان با مراكز قانونى منجر مى‏شود. اما زنان كم سواد و يا بى‏سواد در شهرهاى كوچك و روستاها معمولاً به دليل ترس از شوهر و يا واكنش اطرافيان، نداشتن استقلال مالى و پشتوانه اقتصادى و عاطفى پس از طلاق، گاه با وجود داشتن مشكلات خانوادگى غير قابل حل، به ساختن و سوختن تن مى‏دهند و اصلاً نمى‏دانند چگونه بايد اقدام به طلاق كنند. اين در حالى است كه امكان دارد برخى زنان در شهرهاى بزرگ به كوچكترين بهانه‏اى به سبب آشنايى با قانون بتوانند خود را مطلقه كنند. ولى بروز اين مسأله در روستاها از شدت كمترى برخوردار است.
طبق آخرين آمار ازدواج و طلاق و بر اساس گزارش مركز آمار ايران در سايت شوراى فرهنگى ـ اجتماعى زنان در سال 1380، 640170 مورد ازدواج و 60559 مورد طلاق در كل كشور ثبت شده است؛ كه 495629 مورد ازدواج و 54603 مورد طلاق مختص نقاط شهرى مى‏باشد و باقى ارقام مربوط به نقاط روستايى كشور است.
اين آمار نشان مى‏دهد كه با رشد طلاق در شهرها، روستاها نيز به دلايلى چون: مهاجرت، مشكلات اقتصادى، فرهنگى و حتى گاه بحران هويت از اين معضل بى‏بهره نمانده‏اند. حتى روستاهايى كه آمار طلاق قبلاً در آنها صفر بوده است، اسم طلاق را بارها و بارها شنيده‏اند.
آمار طلاق در سال 81 نسبت به سال 80 با 73/13 درصد رشد روبه‏رو بوده است. بر اساس آخرين آمارهاى جهانى، ايران با 10 طلاق در 100 ازدواج، مرتبه چهل و چهارم جهان را در طلاق داراست. كشور اكراين با 60 طلاق از 100 ازدواج، مرتبه اول جهان را دارد و در آمريكا از هر 100 ازدواج، 40 مورد به طلاق منجر مى‏شود.
رئيس سازمان ملى جوانان هم اعلام كرد: در سال 81 آمار طلاق در كشور بى سابقه بوده و به 13/4 درصد رسيده است. به گفته وى: 5/1 درصد جوانان كشور مطلقه هستند.
در سال گذشته آمار طلاق، 3/11 درصد و ازدواج 4/1 درصد افزايش داشته است. در شش ماه اول سال 82 در كل كشور، 34431 فقره طلاق ثبت شده است. در اين مدت استان تهران با 19941 طلاق و استان خراسان با 3816 طلاق، بيشترين طلاقهاى كشور و استانهاى ايلام و كهكيلويه به ترتيب با 90 و 163 طلاق، كمترين ميزان را در آمار طلاق كشور داشته‏اند.
بر اساس اين آمار، در شش ماهه نخست سال 82 از هر 9 ازدواج، يكى به طلاق منجر شده است ؛ در حالى كه آمار غير رسمى حكايت از يك طلاق در شش ازدواج در سال گذشته خبر مى‏دهد و در سال 80 از هر 5/10 ازدواج يكى به طلاق منجر شده است. تنها در شهر تهران در نيمه نخست سال 1382 از هر 5/5 ازدواج، يكى به طلاق منتهى شده است.
در استان مركزى، طلاق در سال 81 نسبت به سال ماقبل آن، بيش از 27% رشد داشته و ميزان ازدواج نيز نسبت به سال 80، 45/6 درصد كاهش داشته است. در استان لرستان نيز آمار ازدواج 9/1 درصد نسبت به سال قبل افزايش داشته است. اداره كل ثبت احوال استان اصفهان نيز از افزايش 50 درصدى طلاق نسبت به ده سال قبل خبر داد و اعلام كرد: در حال حاضر در اين استان در برابر 10 ازدواج يك فقره طلاق رخ مى‏دهد؛ ولى در گذشته اين ميزان يك به 20 بوده است. در استان ايلام به ازاى هر 30 ازدواج، يكى به طلاق منجر مى‏شود. در استان سيستان و بلوچستان نيز از هر 26 ازدواج، پايان يكى با طلاق همراه است.
اداره ثبت احوال استان بوشهر نيز از رشد 5/10 درصدى طلاق نسبت به سال قبل خبر داد. طلاق در شهر قم در سال 81 نسبت به سال 80، 30 درصد افزايش و در همين سال در شهر گيلان، 7/15 درصد و در آبادان 20 درصد افزايش داشته است.
به گفته مدير كل ثبت اسناد و املاك شهر يزد، در سه ماهه اول سال 1382، ميزان ازدواج در اين شهر نسبت به سال گذشته 5/11 درصد افزايش و طلاق 5/21 درصد كاهش يافته است.(13)

براى حل اين مشكل چه مى‏توان كرد؟

نخست بايد ديد، درد چيست؟ تا بتوان در مورد درمان آن چاره‏اى انديشيد. آيا با شناسايى درد، بدون توجه به علل و اسباب آن مى‏توان درد را درمان كرد؟ براى اين كه دچار اشتباه نشويم بايد بفهميم، اين بيمارى از كجا پيدا شده و چه عواملى باعث بروز و تشديد آن گرديده است. نتيجه اين كه مسأله طلاق پديده‏اى مجزى از ساير مشكلات اجتماعى نيست. پس بايد با دقت فراوان مورد بررسى قرار گيرد و به جاى مبارزه با معلول، علت را پيدا كرد و در صدد رفع آن برآمد.

گفتار دوم: علل و عوامل طلاق

ـ علل و عوامل فردى طلاق

1ـ ضعف ايمان
دين و مذهب، مهمترين عاملى است كه مانع گسست زندگى زناشويى مى‏شود. رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، اولين معيارهاى انتخاب همسر را تديّن، اخلاق نيك و شرافت خانوادگى‏مى‏داندومى‏فرمايد:
كسى كه با زنى براى ثروتش ازدواج كند، خداوند او را به حال خودش وا مى‏گذارد و كسى كه فقط به خاطر زيبايى‏اش با او ازدواج كند، در وى امور ناخوشايند خواهد ديد و كسى كه براى دين و ايمانش با او ازدواج كند، خداوند همه آن امتيازات را برايش فراهم خواهد كرد.(14)
همچنين در حديث گوهربارى از نبى مكرم اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏خوانيم كه فرمود:
«اذا جائكم من ترضون خلقه و دينه فزوجوه و ان لاتفعلوه تكن فتنة فى الارض و فساد كبير.»(15)
آن كسى كه اخلاق و دينش مورد رضايت و پسند شما بود، به او دختر بدهيد و چنانچه از تحقق اين ازدواج جلوگيرى كنيد، موجب فتنه و فساد بزرگ در زمين شده‏ايد.
2ـ ناراحتى‏هاى روحى و روانى
روايات بسيار مهمى از مصادر وحى و در معتبرترين كتابها در مورد رذايل اخلاقى كه ريشه در مشكلات روحى و روانى دارد، نقل شده است؛ رذايلى چون: كبر، حماقت، بخل، غضب، تنبلى و... كه هر كدام به تنهايى مى‏تواند عرصه را بر زن و شوهر تنگ گرداند و زمينه تزلزل و عدم پايدارى را در خانواده به وجود آورد. در اينجا به ذكر حديثى اكتفا مى‏شود. رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود:
«اياكم و تزوّج الحمقاء فانّ صحبتها ضياع و ولدها صباغ.»(16)
از ازدواج با زن كودن و احمق بپرهيزيد كه همنشينى با آن تباهى عمر و فرزندش متجاوز و ستمكار است.
آنچه مسلم است پيشگيرى بهتر از درمان است و توصيه‏هاى اسلام در انتخاب همسر همه در جهت پيشگيرى از تزلزل نظام مقدس خانواده مى‏باشد. بنابراين قرار دادن ملاكها و معيارهايى تا اين اندازه ظريف و عميق، نه از جهت سختگيرى در امر ازدواج است، بلكه بيانگر اهميت كانون مقدس خانواده است.
3ـ فساد اخلاقى
فساد اخلاقى از عوامل عمده افزايش طلاق است كه مهمترين آنها عبارت است از:
ـ شكستن حريم خانواده؛ زن و مردى كه حريم خانواده را مى‏شكنند و عفت و ناموس خود را در اختيار ديگران قرار مى‏دهند، تا غرايز نامحدود جنسى خود را ارضا كنند، خيلى زود تن به انحلال نكاح داده و كانون گرم خانوادگى را رها مى‏كنند تا به دور از اين حصار بتوانند به اميال غير انسانى و بى حد و مرز خود جامه عمل بپوشانند؛ در حالى كه بى‏اطلاع از عواقب وخيم آن ـ كه خود عامل انواع بيماريهاى جسمى و روحى است ـ مى‏باشند. متأسفانه عده زيادى از مردان و زنان به علت اغفال عده‏اى هوس‏ران و شهوت‏پرست از آغوش گرم خانواده جدا شده، بى‏بند و بارى را بر زندگى شرافتمندانه ترجيح مى‏دهند و براى اين كه آسانتر و راحت‏تر، از هر گونه قيد و بند اخلاق آزاد شوند، تن به طلاق داده، پيوند زن و شوهرى را پاره مى‏كنند.
ـ اعتياد؛ اعتياد عبارت است از وابستگى به عوامل يا موادى كه تكرار مصرف آنها در زمان معينى از سوى معتاد، ضرورى مى‏باشد. مواد مخدر و عادتزا، دگرگونيهاى روانى در فرد به وجود مى‏آورد؛ همانند تغيير در برداشت از انگيزه‏ها و كنشهاى درون و برون مبتنى بر خيالبافى همراه با خوش‏بينيهاى اغراق‏آميز، غوطه‏ور شدن در مظاهر هوسناك محسوسات و...
اعتياد يكى از عوامل مؤثر در زوال و نابودى خانواده است. پدرى كه جانش را براى همسر و فرزندانش فدا مى‏كرد، اكنون آنها را نمى‏شناسد و حاضر است براى به دست آوردن ذره‏اى از آن مواد نابود كننده، جان آنها را ببخشد و نسبت به مرگ زن و فرزند خود بى‏اعتنا باشد. او با دست خويش مرگ خود و خانواده‏اش را امضا مى‏كند.
اميد است با استفاده از راهكارهاى مفيد و درمان به موقع اعتياد، درصد قابل توجهى از آمار طلاق به علت اعتياد كاهش يابد.
4ـ ناتوانى جنسى
ضعف قدرت جنسى در مرد يا زن، خصوصا سرد مزاجى زن ـ كه اين حالت غالبا معلول‏نارسايى در آموزش زندگى زناشويى است ـ از ديگر عوامل طلاق به شمار مى‏آيد.
5ـ بى‏كارى
يكى ديگر از علل و عوامل عمده طلاق، فقدان شغل مناسب و بى‏كارى است. ممكن است بى‏كارى ناشى از علل و عوامل مختلفى از جمله: نداشتن تحصيلات و تخصص كافى، عدم وجود امكانات شغلى، تنبلى و راحت‏طلبى و نداشتن سرمايه و... باشد. در حالى كه لازمه يك زندگى شرافتمندانه، تعهد و احساس مسؤوليت است. كسى كه مى‏خواهد با عزت و آبرو زندگى كند بايد عضو مفيدى براى جامعه باشد و در حدود لياقت و شايستگى خويش كارى را بر عهده گيرد.
كسانى كه از قبول مسؤوليت و انجام كار شانه خالى كرده و همانند انگلها از زحمات ديگران استفاده مى‏كنند، مورد بدبينى اسلام و منفورترين اشخاص هستند و مطمئنا بى‏كارى و تن پرورى، آنها را به راه فساد سوق مى‏دهد. حضرت على عليه‏السلام در اين باره مى‏فرمايد:
«ان يكن الشغل مجهدة فاتصال الفراغ مفسدة»(17) اگر تن دادن به شغل مايه زحمت است، بى‏كارى دائم، باعث فساد است.
بنابراين بى‏كارى يكى از عواملى است كه باعث درگيرى و بر هم زدن آرامش و سكون زوجين مى‏شود. توقعات بى‏جا، ولخرجيها، سختگيريها، تجمل پرستيها از سوى زن باعث فروپاشى بنيان خانواده مى‏شود.
6ـ دوستان ناباب
نيروى تقليد در آدمى بسيار قوى است و اگر او فاقد اين قدرت بود، سطح فرهنگ او هرگز بدين جايگاه نمى‏رسيد و زندگى او همپايه زندگى آدميان نخستين باقى مى‏ماند؛ اگر الگوهاى مورد تقليد، ممتاز، عالى و محتواى آن قدسى و ملكوتى باشد، وسيله‏اى براى بهتر شدن و در نتيجه در راه رشد، تكامل و سعادت گام نهادن است. اين كار، مستلزم حسن انتخاب و پرورش اراده و دقت اوست. تقليدپذيرى از خصوصياتى است، كه كم و بيش نسبت به قدرت اراده، جنبه معكوس دارد؛ به طورى كه اشخاص ضعيف بى‏اراده تحت تأثير تلقين ديگران قرار مى‏گيرند. دوستى زمينه تلقين‏پذيرى اين گونه افراد را مساعدتر مى‏سازد؛ زيرا دوستان بيش از بيگانگان در زندگى ما نقش دارند و اخلاقيات و رفتارشان در زندگى ما مؤثر است. بنابراين انتخاب دوست و ايجاد ارتباط با افراد، از مسائل حساس زندگى انسانهاست. از اين رو مسامحه و مساهله در آن جايز نيست. اگر دوستان، بد خلق، كج رفتار و از الگوهاى ناباب و بدآموز باشند، كناره‏گيرى و قطع رابطه با آنها بهتر است و بايد دانست كه اگر به آتش آنان نسوزيم و آشيانه ما بر باد نرود، حتما دود آنان چشمان ما را متأثر و اشك آلود و نفس را در سينه تنگ خواهد ساخت. چه بسا افرادى كه با دورى نكردن از آنان زندگى خانوادگى خود را متلاشى ساخته و رو به طلاق آورده‏اند.

علل و عوامل خانوادگى طلاق

1ـ دخالتهاى بى‏مورد ديگران
دخالتهاى بى‏جاى اطرافيان و آشنايان در زندگى خصوصى دو همسر و مخصوصا در اختلافات آنها، عامل مهم ديگرى است كه پيوندها را مى‏گسلد. تجربه نشان داده است، كه اگر هنگام بروز اختلافات در ميان همسران، آنها را به حال خود رها كنند و با جانبدارى از اين يا آن، به آتش اين اختلاف دامن نزنند، چيزى نمى‏گذرد كه اين آتش خاموش مى‏شود. ولى دخالت نزديكان دو طرف، كه غالبا با تعصب و محبتهاى ناروا همراه است، كار را مشكلتر مى‏كند.
2ـ ازدواجهاى اجبارى
عامل ديگرى كه مى‏تواند در افزايش طلاق نقش داشته باشد، تحميل اراده پدر و مادر در انتخاب همسر براى فرزندان است. اين اقدام مستبدانه و نابجا، معلول خودخواهى پدر و مادر است. در بعضى موارد ممكن است نيازهاى مادى يا معاملات سياسى، پدرى را بر آن دارد كه فرزند خود را همچون كالا مورد معامله قرار دهد. پيامدهاى چنين ازدواجهايى طلاق، خودكشى، خيانت و... خواهد بود. امروزه در اثر رشد فرهنگى و اجتماعى، اين‏گونه ازدواجها رو به تقليل نهاده است.(18)
3ـ عدم تربيت صحيح خانوادگى
پيامبر گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود:
«اياكم و خضراء الدّمن قيل يا رسول‏الله و ما خضراء الدَّمن قال: المرأة الحسناء فى منبت السُّوء.»(19)
از سبزه مزبله پرهيز كنيد. پرسيدند مزبله كدام است؟ فرمود: زن زيبارويى كه در خانواده‏اى پست و بد و فرومايه بار آمده است.
همچنين پيامبر گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در معرفى بدترين زنان مى‏فرمايد:
زن كثيف، لجباز و نافرمان كسى است كه، در ديد فاميل پست و بى مقدار، نسبت به شوهرش فخرفروش و در نظر خود عزيز، نسبت به شوهرش سركش، و با ديگران رام و تسليم، زنى كه در غياب شوهر خود را زينت دهد و در خصوص وى بى پيرايه باشد، از شوهر اطاعت نكند، فرمانش را نپذيرد، در خلوت نسبت به خواسته شوهر تمكين نكند، عذر شوهر را نپذيرد و از خطايش در نگذرد.(20)

علل و عوامل اجتماعى طلاق

1ـ پذيرش اجتماعى
شايد مهمترين عاملى كه باعث افزايش ميزان طلاق در قرن بيستم شده است، پذيرش اجتماعى روز افزون وقوع طلاق باشد. اين پذيرش، در نتيجه كاهش نگرشهاى منفى نسبت به طلاق در كشورها مختلف بوده است. اگر چه طلاق همچنان به صورت يك امر نامطلوب و غير خوشايند به نظر مى‏رسد، اما در بين بيشتر مردم جامعه، ديگر گناهى غيرقابل بخشش جلوه داده نمى‏شود.
زندگى اجتماعى امروزى طورى شكل گرفته كه بيش از پيش موجبات جدايى، تفرقه و از هم گسستن پيوندهاى خانوادگى را فراهم آورده است. مجله نيوزويك مى‏نويسد:
«طلاق گرفتن در آمريكا به آسانى گرفتن يك تاكسى است.»(21)
همچنين در فصلنامه شوراى فرهنگى ـ اجتماعى آمده است:
«در غرب سهولت امر طلاق به قدرى است كه اخيرا در خيابانهاى آمريكا ماشينهايى است كه روى آن نوشته شده «ماشين طلاق»؛ يعنى، اگر زن و شوهر در خيابان در رفت و آمد هستند و مشكل خانوادگى دارند يا در پارك دعوايشان شد به آن ماشين مراجعه مى‏كنند و در همان جا از يك‏ديگر جدا مى‏شوند.»(22)
2ـ ناهماهنگى طبقاتى
اختلاف طبقاتى بين زن و مرد را مى‏توان يكى از عوامل اجتماعى طلاق دانست. معمولاً اختلاف طبقاتى متضمن اختلاف شديد تربيتى است و هر يك از دختر و پسر با خواسته‏ها و طرز انديشه‏هاى مختلفى رشد پيدا كرده‏اند و انتظارات مختلفى از يك‏ديگر دارند و توافق و سازگارى در بين آنها كمتر مشاهده مى‏شود.
3ـ فقر اقتصادى
مشكلات مالى به تدريج در زندگى زوجين ظاهر مى‏شود و ممكن است قسمتى از آنها مربوط به هزينه جشن ازدواج باشد. گاهى اوقات چشم هم‏چشميها باعث بالا رفتن هزينه‏ها مى‏شود.
قسمت ديگر مشكلات مربوط به نداشتن مسكن و پرداخت اجاره بهاى سنگين مى‏باشد كه اين هزينه‏ها با تولد فرزند چندين برابر مى‏شود.

گفتار سوم: پيامدهاى طلاق

ـ پيامدهاى فردى

1ـ سرخوردگى از زندگى
طلاق يك حالت سرخوردگى و يأس از زندگى و لذتها را براى طرفين به وجود مى‏آورد. ممكن است هر كدام از اين دو، بار ديگر ازدواج كنند؛ ولى زندگيشان آن خلوص و صفاى بى غل و غش و مهر و صميميت اوليه را ندارد. محبتها نسبت به هم اغلب تصنعى و برخوردهاى جديد ـ به سبب تجارب قبلى كه زمينه جدايى را فراهم آورده است ـ اغلب توأم با بى‏صفايى است.
2ـ حس بدبينى و ترديد در ازدواج
بسيارى از زنان بعد از طلاق، شانس زيادى براى ازدواج مجدد، آن هم به طور شايسته و دلخواه ندارند، و از اين نظر گرفتار خسران شديدى مى‏شوند. حتى مردان نيز، بعد از طلاق دادن همسر خود، شانس ازدواج مطلوبشان به مراتب كمتر خواهد بود. مخصوصا اگر پاى فرزندانى در ميان باشد، غالبا ناچار مى‏شوند، تن به ازدواجى دهند كه تا پايان عمر رنج ببرند.
همچنين اگر در جامعه‏اى طلاق رو به فزونى گذارد، اعتماد جوانان نسبت به همسر آينده كم خواهد شد و تا حدودى در ذهنشان چنين القا خواهد شد كه زندگى متعادل و سازگارى با همسر، كارى دشوار و حتى غير ممكن است.
3ـ مشكلات مالى زوجه
زنان مطلقه، بعد از طلاق به سبب نداشتن شغل مناسب، از نظر اقتصادى دچار مشكل مى‏شوند.
همچنين خانواده برخى از اين زنان آنها را مورد حمايت مادى خود قرار نمى‏دهند. برخى از زنان هم به حق و حقوق دسترسى ندارند و همين مشكل، گاه موجب فساد و فحشا مى‏شود. اين زنان اغلب دچار مشكلات روانى مى‏شوند كه حداقل آن افسردگى است. در صورتى كه ميزان افسردگى بيشتر شود، فرد دچار يأس و نا اميدى شده، دست به جنايت و يا خودكشى مى‏زند. حتى برخى زنها فرزندان خود را مى‏كشند. برخى نيز به اعتياد روى مى‏آورند تا خودشان و مشكلاتشان را فراموش كنند.

پيامدهاى خانوادگى

1ـ پيدايش عقده‏هاى روانى در كودكان
اعضاى خانواده هر كدام بخشى از يك زنجير هستند كه پس از پاره شدن، فرزندان بى‏پناه و سرگردان مى‏شوند؛ حتى اگر زير حمايت يكى از اين دو زنجير قرار گيرند، باز هم حلقه‏اى گسسته به شمار مى‏آيند و اغلب دچار كمبود عاطفى مى‏گردند. از اين رو موجبات خسران اجتماعى را فراهم مى‏سازند.
«آنتونى گيدنز» در اين باره چنين مى‏گويد:
«ميزان ستيز ميان پدر و مادر قبل از جدايى، سن كودكان در آن زمان، اين كه آنها برادر يا خواهر دارند يا خير، وجود پدر بزرگ و مادر بزرگ و ساير خويشاوندان، روابط آنها با هر يك از والدين و اين كه اغلب تا چه حد پدر و مادر را مى‏بينند، همه اين عوامل و عوامل ديگر مى‏توانند بر فرايند سازگارى تأثير داشته باشند. تحقيقات نشان مى‏دهد كه كودكان پس از جدايى پدر و مادرشان، در واقع اغلب از اضطراب عاطفى آشكارى رنج مى‏برند.»
وى در ادامه در مورد كودكانى كه اضطراب عاطفى شديدى را در زمان‏طلاق‏تجربه‏كرده‏اند،مى‏گويد:
«كودكانى كه در سن قبل از مدرسه بودند، دچار سردرگمى و وحشت بودند، و معمولاً خود را به خاطر اين جدايى مقصر مى‏دانستند. كودكانِ بزرگتر بهتر مى‏توانستند انگيزه‏هاى پدر و مادرشان را براى طلاق درك كنند؛ اما اغلب نگران اثرات آن بر آينده خود بودند و غالبا احساس خشم شديدى را نشان مى‏دادند.»(23)
روان‏شناسان با مطالعه همه جانبه و بررسى‏هايى كه به عمل آورده‏اند، دريافته‏اند كودكانى كه پدر و مادرشان از يك‏ديگر جدا شده‏اند و يا والدين خويش را از دست داده‏اند، معمولاً به عوارض زير دچار مى‏شوند:
1ـ ترس بدون دليل 2ـ بى‏خوابى 3ـ بى‏اشتهايى و اختلال در تغذيه 4ـ لكنت زبان 5ـپرخاشگرى و تجاوز به ديگران.(24)
اهميت تربيت كودكان به اندازه‏اى مهم است كه روان‏شناسان براى جلوگيرى از آثار مخرب ناشى از جدايى و طلاق بر روى كودكان، توصيه مى‏كنند والدين حتى بعد از طلاق سعى كنند رابطه خود را با فرزندان مثل سابق حفظ كنند؛ چون بسيارى از كودكان، پس از طلاق، پدر خود را از دست مى‏دهند و حتى هفته‏اى يك‏بار هم پدرهاى خود را نمى‏بينند.
اغلب والدين از اهميت اين مسأله كه وجود پدر تا چه حد در پيشرفت فرزند مؤثر است، غافلند و اين عدم توجه در روابط خانوادگى پس از طلاق تأثير مى‏گذارد. دكتر ادوار تايبر معتقد است:
«حتى بعد از طلاق پدر را بايد در زندگى كودك فعال نگه داشت. همچنين فشارهاى زندگى پس از طلاق، و فعاليتهايى كه مادر ناگزير است به عنوان پدر و مادر داشته باشد، سبب مى‏گردد اوقات زيادى از روز را از فرزند خود جدا بماند كه اين حالت اثرات ناگوارى بر روى تربيت فرزندان مى‏گذارد.»(25)
2ـ گرايش به خلافكارى در فرزندان
آسيب‏شناسان اجتماعى، يكى از عمده‏ترين علل بزهكارى كودكان را ستيز در خانواده مى‏دانند و معتقدند جدايى والدين نقش بسيار منفى و ويران‏گرى در شخصيت كودكان دارد و زمينه را براى ارتكاب بزهكارى در آنان فراهم مى‏آورد. بيشتر بزهكاران آغاز سركشى خود را جدايى پدر و مادر، اختلافات خانوادگى و متشنج بودن فضاى خانواده ذكر كرده‏اند. جاى ترديد نيست كه خانواده نقش مهمى در پايه‏ريزى شخصيت كودك بر عهده دارد. كودك امنيت عاطفى خود را در آغوش خانواده به دست مى‏آورد. بنابراين هر نوع خدشه‏اى كه به اين امنيت عاطفى وارد شود، در روند طبيعى شكل‏گيرى شخصيت، ممكن است.
3ـ ناسازگارى فرزندان با نامادرى يا ناپدرى
كمتر ديده شده كه نامادريها همچون مادر، دلسوز و مهربان باشند و بتوانند خلأ عاطفى فرزندانى را كه از آغوش پر مهر مادر بريده شده‏اند، پر كنند. در مورد ناپدرى نيز همين امر صادق است. البته هستند زنان و مردانى كه نسبت به غير فرزندان خود، پر محبت و وفا دارند؛ ولى مسلما تعداد آنها كم است. به همين دليل فرزندان طلاق، گرفتار بزرگترين زيان و خسران مى‏شوند و شايد اغلب آنها، سلامت روانى خود را تا آخر عمر از دست بدهند.

پيامدهاى اجتماعى

1ـ انحرافات جنسى
از هم گسيختگى خانواده، كمبود محبت، طرد خانوادگى، تحقير و بالأخره بيماريهاى روانى و شخصيت تلقين‏پذير، جوانان را به سوى فحشا سوق مى‏دهد.
يكى از انحرافات جنسى، «همجنس‏گرايى» است. تحقيقات در اين زمينه بيانگر اين مطلب است كه، يكى از عوامل گرايش به همجنس گرايى «همانند سازى» است. در آسيب‏شناسى اجتماعى همانندسازى چنين تعريف شده است:
«همانندسازى به فرايند عادى يادگيرى نقشهاى اجتماعى مناسب در دوره كودكى گفته مى‏شود كه كودك به طور ناهشيار از رفتار بزرگسالانى كه براى او مهم هستند، ياد مى‏گيرد.»(26)
خانواده‏هاى تك والدى كه بر اثر گسست خانواده، به ناچار چنين شرايطى را براى خود پذيرفته‏اند در ايجاد همجنس‏گرايى مؤثر هستند. روان‏شناسان بر اين باورند كه محروميت و دورى از پدر بويژه در زمانى كه كودك در مرحله رشد جنسى است، با وجود مادرى سختگير يا مادرى كه دائم به تنهايى در كار پرورش فرزند پسر دخالت مى‏كند، سبب مى‏شود كه پسر به چنين انحرافى دچار گردد. بنابراين اگر پسر در خانواده‏اى رشد كند كه به شيوه مادرسالارى اداره مى‏شود و مادرش فردى سلطه‏گر و محدود كننده و نقش پدر ضعيف باشد، چون مادر را مظهر و منبع قدرت مى‏داند، خود را با او همانندسازى كرده، و نقش زنانه را مى‏پذيرد و به همين دليل، ممكن است از نظر برقرارى رابطه جنسى به مردها متمايل گردد.
2ـ افزايش بزهكارى
تحقيقات زيادى گوياى اين واقعيت است كه رابطه نزديكى، بين بى‏ثباتى در زندگى و بزهكارى جوانان و نوجوان وجود دارد. شكى نيست كه خانواده اولين پايه‏گذار شخصيت هر فردى است كه نقش مهمى در تعيين سرنوشت و زندگى آينده او دارد و اخلاق و سلامت روانى فرد تا حدود بسيار زيادى در گرو آن است؛ چرا كه فرد پس از متولد شدن تحت تأثير افكار، عقايد و رفتار اعضاى خانواده خود قرار مى‏گيرد. از اين رو خانواده اولين عاملى است كه در رفتار تأثير مى‏گذارد. به طور كلى، طرز تفكر والدين يا ساير اعضاى خانواده ـ به هر شكلى كه باشد ـ كم و بيش در فرزندان آنان تأثير مى‏گذارد و آنچه در اينجا بيشتر مورد توجه است، آثار بد نواقص و كمبودهاى خانوادگى است كه متوجه ساير اعضاى خانواده نيز مى‏شود. در اثر همين نواقص است كه فرزندان تحت شرايط خاص در معرض فساد و تباهى قرار مى‏گيرند و به تدريج به سوى بزهكارى سوق داده مى‏شوند. در درون خانواده نيز، در مقايسه با ساير اعضا، مادران بيشترين و مؤثرترين نقش را در صلاح و فساد فرزندان دارند؛ چرا كه در اين رابطه از پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده است كه فرمود:
«السعيد من سعد فى بطن امه و الشقى من شقى فى بطن امه.»(27)
سعادت و شقاوت هر كس از زمانى شروع مى‏شود كه در رحم مادر زندگى مى‏كند.

گفتار چهارم: راهكارهاى مقابله با شيوع طلاق

الف) راهكارهاى فردى

1ـ كفو و همسان بودن
از شرايط مهم ازدواج، همسان بودن است. زن و مردى مى‏توانند در كنار همديگر زندگى سعادتمندى را آغاز كنند كه از نظر ظاهر و باطن به هم شباهت داشته باشند. قرآن در اين زمينه مى‏فرمايد: «و الطيبات للطّيبين و الطيّبون للطيّبات»(28) زنان پاك، از آنِ مردان پاكند و مردان پاك از آن زنان پاك.
رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در اين زمينه مى‏فرمايد:
«انكحوا الاكفاء و انكحوا منهم و اختاروا لنُطِقكُم.»(29)
زمينه ازدواج هم‏كفوها را فراهم كنيد و با همسان خود ازدواج كنيد. و آنان را براى به وجود آمدن فرزندان شايسته به عقد خود در آوريد.
اولين مسأله در همسان بودن، ايمان و ديانت است. چه بسا زن و مردى كه هر دو مسلمانند، ولى يكى مؤمن و ديگرى بى‏ايمان است.
دومين مسأله، داشتن تقوا است كه در جنبه‏هاى رفتارى، رعايت حقوق متقابل، در برخورد با همسر و ساير افراد خانواده و نحوه اداره و تدبير زندگى نمود مى‏يابد.
سومين مسأله، داشتن عقل و هوش است. در اسلام در مورد سطح هوشى توصيه شده است كه همسرى انتخاب كنيد كه توان عقلانى و شناخت زيادى داشته باشد.
در روايات است كه براى پسرانتان از احمقها كه بهره هوشى كمى دارند، انتخاب نكنيد. البته احمقها چند گونه‏اند: اول كسانى كه بهره هوشى كمى دارند. گاه ممكن است كسى هوش معمولى داشته باشد، ولى قدرت تجزيه و تحليل و قدرت حل مشكل و تفكر نداشته باشد؛ دوم كسانى كه قدرت بحران‏شكنى ندارند و بعد عاطفى آنان معمولاً به توانهاى شناختى آنها غلبه دارد و تصميمات شتابزده و اضطراب‏انگيز مى‏گيرند. بنابراين شايسته انتخاب نيستند.
2ـ جلوگيرى از ازدواج در سنين پايين
درباره ازدواج در سالهاى پايين، دشواريها و گرفتاريهايى چند مطرح گرديده كه به طرح و بررسى آن مى‏پردازيم.
ـ پيامد جسمانى؛ آميزش در سنين پايين، به سبب آن كه هنوز اندامهاى جنسى دختر نوجوان كاملاً رشد نيافته به وى آسيب وارد مى‏كند.
ـ پيامد روانى؛ برخى مى‏گويند با توجه به دگرگونيهاى روانى در سن نوجوانى، ازدواج در سن پايين، سبب ضرر بر عروس نوجوان مى‏شود. اما مخالفان افزايش سن ازدواج بيان مى‏دارند: به نظر مى‏رسد كه با توجه به دگرگونيهاى خاص دوران نوجوانى، اين ايراد چندان منطقى نباشد. از نظر روانى، نوجوان در اين دوران داراى احساسات جنسى و ميل جنسى شديد است و از طرفى گروه همسالان براى او نقش مهمى دارند. او مى‏كوشد تا هويت مستقل براى خويش كسب كند و نيز داراى آشفتگى و هيجانهاى روحى است. ازدواج براى چنين فردى مى‏تواند مفيد باشد. نياز جنسى او را تأمين مى‏كند، هويت مستقلى به عنوان بانوى خانه براى او فراهم مى‏سازد و آشفتگى روحى او را تسكين مى‏دهد.
در گذشته دختران را از سنين پايين آموزش مى‏دادند كه چگونه از كودك نگهدارى كنند و خانه‏دارى نمايند. به همين جهت دخترانى كه در سنين پايين ازدواج مى‏كردند، بسيارى از اوقات ازدواج موفقى داشتند؛ ولى اكنون برخى دختران كه در سن بالا نيز ازدواج مى‏كنند ـ به سبب آن كه هيچ‏گونه آموزشى براى ورود به كانون خانواده نمى‏بينند ـ مشكلات زيادى دارند. بى‏گمان، آموزش دختران حتى در اوان نوجوانى، مى‏تواند توانايى همسردارى مناسب و نگهدارى و تربيت كودك را در او پديد آورد.(30) بنابراين، جوانان علاوه بر بلوغ جنسى بايد به بلوغ فكرى نيز رسيده باشند و آمادگى لازم را از هر جهت براى ازدواج داشته باشند.
ـ راهكارهاى مناسب براى شناخت متقابل
وقتى قرار است دو نفر يك عمر با يك‏ديگر زندگى مشترك داشته باشند، بايد ديدگاههاى مشترك، سليقه‏هاى متناسب با هم و افكار و اخلاق و روحياتى كه به يك‏ديگر نزديك بوده، داشته باشند و حساسيتهاى خانوادگى از دو سوى مورد توجه باشد. مگر نه اين كه ناسازگاريهاى اخلاقى، اغلب پس از ازدواج و برآورده نشدن برخى توقعات متقابل يا ناهنجاريهاى رفتارى زوجين يا فاميلهاى آنان بروز مى‏كند! شناخت قبلى و پرس و جوهاى پيش از عقد و كسب آگاهى از ويژگيها و مشاوره با ديگران، راهى براى پيشگيرى از بروز اختلافات است.

ب) راهكارهاى خانوادگى

1ـ رفع اختلافات از طريق بزرگان فاميل
يكى ديگر از فرامين اسلام در جهت محدود كردن طلاق و جلوگيرى از وقوع آن، كه متأسفانه در جوامع اسلامى فراموش شده است، لزوم رجوع اختلافات زناشويى به حكميت است. اين حَكَم‏ها بايد از بين خويشاوندان طرفين و نزديكان آنها باشند، تا دامنه اختلافات به خارج از محيط خانواده كشانده نشود؛ زيرا اختلافات خانوادگى، همين كه از حدود خانواده تجاوز كرد، باعث مى‏شود، زن و مرد اعتماد قبلى را از دست داده و محبت و دوستى كه لازمه زندگى زناشويى است، از بين برود. به همين جهت، خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد:
«وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُما»(31)
آيه مذكور، اهميت اصلاح و جلوگيرى از جدايى و اختلاف را با نكته‏اى بس لطيف يادآور شده است و مى‏فرمايد: خداوند توفيق خود را شامل حال داورانى خواهد كرد كه قصد اصلاح داشته باشند.
2ـ نداشتن توقع بى‏جاى اطرافيان
اطرافيان بايد بدانند كه نبايد بدون اجازه زن و مرد جوان، وارد حريم زندگى آنها شوند. اگر يك مادر، پسرش را براى مرد بودن و شوهر بودن، درست تربيت كرده باشد، ديگر نبايد بعد از ازدواج در زندگى او دخالت كند. پدر و مادر بايد فكر كند كه پسرش بعد از ازدواج وظايف ديگرى هم دارد. همچنين زن بايد فكر كند كه پدر و مادر شوهرش نهالى را بزرگ كرده و آن را به ميوه‏دهى رسانده است و بايد از او تقدير كند.
دخالتهاى بى جا در زندگى زوجين از سوى فاميل هر دو طرف (مرد يا زن) ناپسند و غلط است؛ ولى دلسوزيهاى صادقانه و اظهار نظرهاى دلسوزانه و از سر صدق و خيرخواهى ـ نه دو به همزنى و انتقام‏گيرى و تلافى كردن و... ـ لازم و كارساز است و خلأ كمبود تجربه را در زندگيهاى مشتركى كه تازه پاگرفته‏اند، پر مى‏كند.
ج) راهكارهاى اجتماعى
1ـ برگزارى دوره‏هاى مناسب آموزش قبل از ازدواج
ايجاد واحدى آموزشى در دبيرستان كه موضوعاتى چون آيين زندگى و سازگارى و تكامل را آموزش دهد، بسيار كارساز است. بايد انگيزه‏هاى ازدواج، انتخاب و گزينه‏هاى مورد نظر را به جوانان آموزش داد.
2ـ آموزش حقوق زوجين
تدوين و ارائه آموزشهاى عمومى و رسمى حقوق زوجين به نسل جوان، براى آشنايى و آمادگى قبول مسؤوليت وظايف خود در خانواده مى‏تواند در استحكام و دوام آن مؤثر باشد.
3ـ مشاوره رايگان
ايجاد و توسعه مراكز مشاوره و راهنمايى مخصوص خانواده، متشكل از كارشناسان علوم دينى، روان‏پزشكان و مددكاران اجتماعى، راهگشا خواهد بود.

تلويزيون و تأثير آن بر انحلال خانواده

در جامعه‏شناسى معمولاً چهار عامل اصلى براى جامعه پذيرى در نظر گرفته مى‏شود. خانواده، مدرسه، گروه همسالان و وسائل ارتباط جمعى. وسائل ارتباط جمعى مثل روزنامه، مجله، كتاب، تلويزيون، راديو، سينما، ويدئو و... ابزار مهمى هستند كه در جامعه‏پذيرى افراد نقش مؤثرى ايفا مى‏كنند.
رسانه‏هاى جمعى معرفى كننده الگوها، نقشها، ديدگاه‏ها و چگونگى روى آوردن به سبكهاى مختلف زندگى مى‏باشند، كه ممكن است افراد جامعه به طريق ديگر هرگز به آنها دسترسى پيدا نكنند. تغييرات هنجارى و ارزشهاى اجتماعى به سرعت در رسانه‏هاى گروهى منعكس مى‏شوند و ممكن است به آسانى توسط مردمى كه به نحو ديگر ممكن نبود به آنها دسترسى پيدا نمايند، پذيرفته شوند.
تأثير اين رسانه‏ها به قدرى زياد است كه برخى از جامعه‏شناسان از امپرياليسم رسانه‏اى سخن به ميان آوردند و به ايجاد يك امپراتورى فرهنگى اشاره مى‏كنند، كه كشورهاى جهان سوم بويژه، در برابر آن آسيب‏پذيرند؛ زيرا منابع لازم را براى حفظ استقلال فرهنگى خود در اختيار ندارند.
بنابراين امپرياليسم رسانه‏اى با هدف يكسان‏سازى فرهنگى در كشورهاى مختلف، در جهت تحقق اهداف خود تلاش مى‏نمايد تا آنچه را در كشور خود مرسوم است به ساير كشورها سرايت دهد.
از بين رسانه‏هاى گروهى، راديو و تلويزيون نقش مهمى در ترويج فرهنگهاى مختلف، بويژه غربگرايى دارند. البته بايد توجه داشت كه تأثير تلويزيون بيشتر از راديو است.
آمار رو به ازدياد طلاق و فروپاشى خانواده در غرب و گرايش به خانواده‏هاى تك والدى و يا همجنس‏گرايى، گوياترين كارنامه براى تزلزل اركان خانواده در فروپاشى بناى رأفت، عطوفت و مودت در زندگى غربيهاست.
متأسفانه هر چه فرهنگ كشورهاى ديگر در جامعه ما گسترش يابد، آمار فروپاشى و انحلال خانواده هم افزايش مى‏يابد. ازدياد روز افزون پخش فيلمهاى آمريكايى از شبكه‏هاى مختلف سيما با گرايشهاى فمنيستى كه در آن زنان و دختران با ظاهرى فريبنده و دور از حيطه خانواده و آزاد از هر قيد و بند به فعاليتهاى سياسى و اجتماعى و حتى به نقشهاى غير متعارف مشغولند، همچنين پخش برخى فيلمهاى داخلى كه ندانسته به جنگ با خانواده سنتى برخاسته‏اند، تأثير بسزايى در پذيرش فرهنگ آنان و بالطبع ازدياد طلاق را به دنبال دارد. بنابراين با توجه به تأثيرات تعليمى و تبليغى راديو و تلويزيون، اين دستگاه‏ها مى‏توانند وسيله‏اى براى ستيز با فرهنگ بيگانه يا ترويج آن باشند.
رسانه‏ها مى‏توانند با استفاده از حوزه‏هاى فكرى و كانونهاى انديشه در ارتقاى سطح فرهنگى، دانش اجتماعى و زدودن فقر اطلاعات حقوقى و غيرحقوقى خانواده‏ها، نقش مهم داشته باشند.
بايد مسؤولين امر (صدا و سيما) در مرحله اول با سياستگذارى صحيح در جهت كنترل فيلمهايى كه نه تنها در قالب پيامهاى ارزشى در جهت آموزش براى داشتن يك خانواده متعادل، گام بر نمى‏دارد، بلكه به اختلافات خانوادگى نيز دامن مى‏زند و در يك كلمه مروج فرهنگ غرب هستند چاره‏اى اساسى بينديشند و با ارائه الگوهاى موفق فرهنگى و اجتماعى از زنان در عرصه‏هاى مختلف زندگى در گسترش فرهنگ پاسدارى از حفظ كيان خانواده بكوشند.

پی‌نوشت‌ها:

1ـ على‏اكبر دهخدا، لغت‏نامه، واژه طلاق.
2ـ ابن منظور، لسان العرب، ماده طلاق.
3ـ محمدحسن نجفى، جواهر الكلام، كتاب طلاق، ص 274.

5ـ سيد مصطفى محقق داماد، بررسى فقهى ـ حقوق خانواده، ص 379.
6ـ شيخ مفيد، المقنعه، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1410 ق.، ص 530.
7ـ محمد محمدى رى‏شهرى، ميزان الحكمه، ج 5، ص 547.
8ـ همان.
9ـ محمدبن حسن حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 7، ص 267.
10ـ شهيد مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، صص 312ـ311.
11ـ همان، ص 315.
12ـ عزت‏الله عراقى، حقوق زناشويى در اسلام، ص 20.
13ـ مجله پيام زن، بهمن 82، صص 50 و 143.
14ـ محمدبن حسن حر عاملى، پيشين، ج 14، ص 31.
15ـ علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 100، ص 373.
16ـ همان، ج 103، ص 232.
17ـ محمد بن محمد بن نعمان مفيد (شيخ مفيد)، ارشاد مفيد، ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى، ص 141.
18ـ مهدى كى‏نيا، عوامل اجتماعى طلاق، صص 26ـ25.
19ـ علامه محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 103، ص 232.
20ـ على مشكينى، ازدواج در اسلام، ترجمه احمد جنتى، صص 77ـ74.
21ـ هدايت‏الله ستوده، آسيب‏شناسى اجتماعى، ص 209.
22ـ سيد محمدتقى مدرسى، تصويرى نو از روابط خانواده در قرآن، فصلنامه شوراى فرهنگى ـ اجتماعى، 1379، شماره9، ص 55.
23ـ آنتونى گيدنز، جامعه‏شناسى، صص 432ـ431.
24ـ اكرم حيدرى، بلوغ ـ مشكلات روانى جوانان و نوجوانان، افت تحصيلى، صص 70ـ69.
25ـ ادوار تايبر، بچه‏هاى طلاق، مترجم توراندخت تمدن، ص 93.
26ـ حسن نيك چهره محسنى، روان‏شناسى رشد، ص 182.
27ـ محمدرضا قره‏بگلو، روانشناسى و مسائل نوجوانان و جوانان.
28ـ نور / 26.
29ـ علامه محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 103، ص 232.
30ـ مجله پيام زن، سال هشتم، شماره 2.
31ـ نساء / 35.

منبع: فصل نامه رواق انديشه